test
test
test
test
test
test
test
test
..*~~~~~~~*..
مرد تنهای میانسال که به خوبی و خوشی در خانهاش زندگی میکرد، یک روز بعدازظهر مثل هرروز از سر کار به خانهاش میرفت که یکمرتبه یک کتاب تقریباً ۲۰ برگ جلوی در خانه پیدا میکند
مرد سواد درست و حسابی نداشت و فقط کلمات ساده را میتوانست بخواند، اما وسوسه میشود که کتاب را بردارد
وقتی کتاب را باز میکند و نوشتههایی را میبیند که به زبان فارسی نیستند و نمیتواند آنها را بخواند، حدس میزند که این قرآن است و گناه دارد که روی زمین باشد، پس آن را به خانهاش میبرد
وقتی توی خانه دوباره کتاب را باز میکند؛ یک صفحه میآید که بزرگ نوشته:
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دریک روستا عالم بزرگی زندگی میکرد یک روز جوانی پیش او رفت و گفت هیچکس من رو دوست نداره
عالم بزرگ به جوان گفت تا بحال کسی به تو گفت مواظب خودت باش ؟
جوان گفت بله من هرروز صبح که میرم سرکار مادرم میگه مواظب خودت باش
دختر همسایه وقتی ازجلو خانه اونها رد بشم بهم میگه ، وبا دوستانم خداحافظی میکنم بهم میگن که مواظب خودت باش یعنی که چی؟؟
عالم بزرگ لبخندی زد و گفت اینها که گفتی براشون مهم بودی که گفتن مواظب خودت باش و تو رو دست خودت میسپارن که لحظه هایی که نیستن تومواظب باشی
be name khoda
created by khengoolestan developer
↓start log↓
prossec for config filiping slider
config fliping slider ok
|
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم